13 بدر نحس بدر شد
دیروز ۱۳ بدر بود . صبح ما جایی نرفتیم واسه عصر به بابا حسین گفتم کارهاشو بکنه به مامانش اینا زنگ بزنه بریم دنبالشون بریم یه جایی. من هم چایی و میوه و چاغاله و کیک و بقیه سورو سات رو آماده کردم و رفتیم دنبال عمو هادی اینا و باهاشون رفتیم پارک جنگلی. عمو حامد هم بعدش تو راه به ما پیوست و رفتیم پارک جنگلی اونجا رو فرشی انداختیم و چایی و میوه خوردیم و با بابات تخته بازی کردم. جات خالی فقط خودمون ۳ تا بودیم و عمو هادی که شما رو بغل کرد و گردوند. بقیه هم رفتن نماز بخونن و یه نیم ساعتی مارو کاشتن ما هم سرما نشسته بودیم اونجا. شما هم که انگشتای کوچولوت یخ کرده بود. خیلی اشتباه کردم دیروز رفتم بیرون اصلا بهم خو...
نویسنده :
سارا
10:00