تارا تارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

اردیبهشت91

اول اردیبهشت=برگشتن عمو علی: عمو علی اینها اول اردیبهشت از حج برگشتند.خدا رو شکر آبتین خیلی اذیتشون نکرده بود. ولی ما اصلا جرات نمیکنیم با شما همچین مسافرتی رو بریم! جمعه عصر رسیدند گل خردیدم و رفتیم فرودگاه استقبالشون و بعدش هم همراهشون رفتیم خونشون و اونجا هم بابایی رفت و شیرینی و آبمیوه برای مهمون هاشون خرید.سکه پارسیانی هم که براشون خریده بودیم بهشون دادیم. جمعه شب هم  ولیمه خونه بابا و مامان زنعمو الهه دعوت بودیم. ولی شما چون ظهر نخوابیده بودی از اول مهمونی(ساعت ٩) تا صبح فردا خوابیدی. پنجم اردیبهشت=تولد بابا حسین : هر سال بدلیل اینکه تولد بابایی تقریبا با تولد شما مقارن شده دیگه جداگانه برگزار نمیشه و به تولد گرفتن ...
12 ارديبهشت 1391

عکس نوروزی 3

تارای micki mousi .... این تل رو همراه بابایی از تجریش برات خریدیم. خیلی هم به این پیراهنت میاد.ولی حیف که پیراهنت دیگه کوچیکت شده... بقیه عکسها در ادامه مطالب.... تارا و شیوا جون تارا و شیدا جون تارا و توپش روز 13 بدر ...
10 ارديبهشت 1391

تعطیلات نوروزی 3

روز 13 فروردین هم دوباره رفتیم همون پارک سعادت آباد با این تفاوت که این بار غلغله بود. آخه با شما و دست تنها هیچ کجای دیگه نه میشه رفت و نه جرات میکنیم که بریم. توی پارک شما چشمت افتاد به توپهای مردم. و وای که من چه کشیدم از دست شما. میرفتی وسط بازی ملت توپشون رو برمیداشتی و آی فرار...! توپ همه مردم رو جمع میکردی میزدی زیر بغلت و میومدی پیش ما. خدا رو شکر تو پارک یه دوره گرد پیدا شد که توپ میفروخت. بالاخره ما مجبور شدیم یه توپ همونجا برات بخریم تا شما دست از سر مردم بر داری! بقیه روزها هم به خوبی و خوشی سپری شد. شما طبق معمول در خدمت مامان نسرین بودی و من و  دختر خاله هام به گشت و گذار. یه شب مهمون خاله نسترن 4 تایی دخ...
10 ارديبهشت 1391

عکس نوروزی1

اینم عکس سفره هفت سین نوروز ٩١ ما : - سبزه سفرمون را مامان شایسته برامون سبز کرده. - تقریبا هر سال سبزه سفرمون و یا مامان نسرین یا مامان شایسته بهمون میده... بقیه عکسها در ادامه مطالب.....   تارا و هفت سین ... عیدی بابا جواد اینها- خرس و هواپیمای بادی : شترهای نزدیک خونه مامان اطهره با بار هفت سین :   مجسمه آقای شتربان و شتر با بار سیب و شما و بابا... :   تارا توی حیاط خونه در حال توپ بازی- عکس از توی تراس خونه زوم و گرفته شده : ...
9 ارديبهشت 1391

تعطیلات نوروزی 2

سفرنامه تهران هفتم عید , شب ساعت 9 رفتیم بطرف تهران. طبق معمول شما از صدای هواپیما ترسیدی ولی این بار مثل بچگیهات گریه نکردی و جیغ نزدی. فقط سرت رو خم کردی روی سینه باباییت و چشمات رو محکم بستی و در تمام طول مدت بلند شدن هواپیما شما به این شکل بودی. بعدش که یواش یواش ترست ریخت شروع کردی به شیطونی کردن و وول خوردن و حسابی اذیت کردی. شما بغل باباییت بودی و همش آتیش میسوزوندی. باباییت هم که طبق معمول همیشه پایه بود برای شیطونیهای شما. فقط دلم به حال اون آقای میانسالی سوخت که بغل دست بابات نشسته بود.طفلک چه ها از دست شما نکشید. چقدر نجیب بود که جیکش در نیومد و غر نزد. بخدا خیلی سعی کردم آرومت کنم تا اذیت نکنی و جیغ بنفش کنار گوش ...
9 ارديبهشت 1391

تعطیلات نوروزی 1

صبح روز اول عید من 1 ساعت قبل از تحویل سال بلند شدم یه خرده کارهام رو کردم و بعد شما و بابایی رو بیدار کردم تا آماده زمان تحویل بشید. امسال زمان تحویل سال ساعت 8.44 صبح بود. بعدش کارهامون رو کردیم و راه افتادیم بطرف خونه     بی بی جون بابا. بی بی جون به 3 تاییمون هم عیدی داد. ظهر هم همگی خونه مامان شایسته ناهار دعوت بودیم.سبزی پلو با ماهی... به به! الهه جون برای شما عیدی 5 تا کتاب خریده بود. از همونهایی که ورقهای مقوایی کلفت دارند. آخه شما خیلی علاقه داری کتاب پاره کنی و این مدل کتاب جدا برای شما مناسب است. آموزش میوه ها - رنگها - مشاغل - شعر و داستان... ما هم برای آبتین جون یه هواپیمای اسباب بازی خریدیم ...
4 ارديبهشت 1391

چهارشنبه سوری-مهمونی پایان سال

سه شنبه 23 اسفند 90 = (چهارشنبه سوری) شما صبح خونه مامان شایسته اینها بودید.ظهر که منو بابایی اومدیم خونه ناهارمون رو خوردیم و کارهامون و کردیم و رفتیم خونه مامان نسرین تا از اونجا بابا بره شرکتش. شب زنعمو الهه زنگ زد و گفت برای آتیش بازی شب برنامه دارند و بریم خونه اونها. حالا بابا حسین شرکت بود و من و شما خونه مامان نسرین! تصمیم گرفتیم نریم چون به هر حال دیر میرسیدیم و تا ما میرسیدیم  آتیش بازیشون تمون شده... (درست عین پارسال)! مردم که نمیتونم به خاطر ما صبر کنند!؟ خلاصه برای اینکه دلم کمتر بسوزه قرار شد نریم و بابا هم به کارهای دفترش برسه. شب طبق معمول بابا ساعت 9 اومد دنبالمون و راه افتادیم به طرف خونه. که توی راه ب...
21 فروردين 1391