تارا تارا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

سلامی به زیبایی سال نو...

دخمل گلم ایام نوروز به دلیل مشغله نوروزی: دید و بازدید - مسافرت و عدم دسترسی به اینترنت نتونستم بیام و به دوستای وبلاگیمون تبریک سال نو بگم و پست جدیدی بنویسم یا پست پایانی ای برای سال ٩٠ بزارم. امروز بعد از حدود ٢٠ روز تعطیلی و خورد و خواب و تنبلی... اومدم سر کار ... و در خدمت هستیم! آخ جون اینترنت پر سرعت! آخ جون نی نی وبلاگ! آخ جون فرصت های بیکاری.... سال نوی همگی مبارک... ...
20 فروردين 1391

روزگار سخت ما این روزها!

این چند وقته خیلی من و بابایی خسته شدیم. همش کار و همش کار و همش رفت و آمد. برناممون شده صبح ساعت 6 از خواب بیدار شدن - بدو بدو لباس پوشیدن - صبحانه ای 5 دقیقه ای خوردن و راه افتادن به طرف خونه بابا جواد , تا شما رو برسونیم اونجا و بریم سر کار. اگه بدونی بابا حسین صبحها به چه وضع و حالی رانندگی میکنه؟ منم مدام نشستم و غر میزنم - جیغ میزنم - دعوا میکنم و حرص میخورم از طرز رانندگیش و ویراژهاش... دوری خونمون از خونه مامان نسرین اینها خیلی عذاب آور شده صبحها و شبها این مسیر رو تو شلوغی خیابون باید طی کنیم و آخرش جز اعصاب خردی و بحث چیزی باقی نمیمونه... من میرم سر کار تا ساعت 2 - بابا میره سر کار تا ساعت 2 و 2 تا 6 هم دانشگاه. 6...
24 اسفند 1390

تعطیلات 22 بهمن

 دو سه روز تعطیلی پشت سر هم داشتیم.٥شنبه ها که من تعطیل بودم. جمعه هم که همیشه تعطیله. شنبه هم ٢٢ بهمن بود که تعطیل بودیم.خلاصه تونستیم با شما دخملی گل چند روزی رو خوش باشیم... ٥ شنبه ٩٠/١١/٢٠ = شب را با خریدن کباب ترکی و هات داگ و رفتن خونه بابا جواد اینها سپری کردیم. شب که برگشتیم خونه وقتی من پوشکت رو در آوردم و شستمت دیگه شما نذاشتی پوشکت کنم و دور خونه لخت میچرخیدی ...و بعدش رفتی و طبق معمول این اواخر با صندلی توالت ات مشغول بازی شدی . (آخه تازگیها عادت کردی میری از توی دستشویی صندلیت رو میاری بیرون دم در دستشویی میزاریش و میشینی روش و ادا و صدای جیش کردن رو در میاری و بقول من پانتومیم بازی میکنی که مثلا داری جیش م...
1 اسفند 1390

ریشه یابی علل لوس شدگی تارا

طبق شواهد و قرائن, شما تقریبا داری در مسیر لوس شدگی سیر میکنی... جهت مبرا کردن خودم! ریشه این مسئله رو در رفتارهای پدر بزرگ و مادر بزرگهات میدونم و گناه این رفتارهایت رو میندازم گردن اونها. (البته منکر زحمات اونها در نگهداری و مراقبت شبانه روزی از تو نمیشم و همیشه قدر دان و مدیونشون هستم) به مامان نسرین گفتم تقصیر شما و بابا جواده که تارا لوس شده بس که شما لی لی به لالاش میزارید و هر چی میخواد بهش میدید و هر کار بخواد میکنید و این همه به این بچه توجه نشون میدید... مامان نسرین این گناه رو میندازه گردن بابا جواد و میگه تقصیر اونه که تارا رو لوس کرده و مدام قربون صدقه اش میره و ناز و بوسش میکنه... بابا رضا و مامان ...
15 بهمن 1390

یه تارای لوس و لجباز!

  دخملی ما , این روزها یه خرده لوس شدی و بیشتر از پیش اذیت و شیطونی میکنی: مثلا چیزی رو که میخوای اگه بهت ندیم یا ازت بگیریم(معمولا فقط چیزهایی که خطرناک هستند مجبوریم به زور از دستت بگیریم) خیلی بهت بر میخوره و یه عالم گریه میکنی و غش میکنی و خودت رو میزنی زمین و .... نمیدونم چرا این جوری شدی و این کارها رو میکنی؟ یعنی بخاطر اینه که ما کنارت نیستیم و در طول روز ازت دوریم؟ برای همینه که تا ما رو میبینی سطح توقعت بالا میره و لوس شدی؟ نمیدونم واقعا چکار کنم؟ مثلا تو کتابها نوشتن که در این شرایط بهت توجه نکنیم تا خودت دست از کارت برداری ولی هیچ کدوم از این مطالب کتابی در مورد شما صدق نمیکنند... هر راهکا...
12 بهمن 1390

برنامه عید نوروز

راستی یه خبر خیلی خوب. فکر کنم بالاخره خاله سودابه اینها تصمیم گرفتند که بیایند پیش ما.البته برای تعطیلات عید نوروز. آره من از حالا برای عید ذوق مرگم... بالاخره شیوا و شیدا میایند پیشمون. آخه من تصمیم دارم برای عید نوروز درست ١ ماه قبل از تولد ٢ سالگیت شما رو از سینه و پوشک بگیرم. کار سختیه! خیلی میترسم. واسه همین ترجیح میدم دور و برمون شلوغ باشه تا شما سرگرم باشی و کمتر اذیت شی و غم از دست دادنه عزیزترینهات (ممه) رو تحمل کنی. البته خیلیها میگن که هنوز برای از سینه گرفتن شما زوده و دختر تا 2 سال و 2 ماهگی باید شیر مادر بخوره. ولی چه کنم مامانی شما خیلی خیلی وابسته به شیر من شدی و هیچی غذا نمیخوری تا جون بگیری. ...
12 بهمن 1390

زندگی ما این روزها :

چند وقتیه فرصت نشد بیام و برات بنویسم. کامپیوتر خونه مامان نسرین اینها ویندوزش بهم ریخته و بابا حسین مشغول عوض کردن ویندوز و این جور کارهاست و خلاصه اینکه تو خونه به کامپیوتر دسترسی نداشتم تا بخوام عکسهای توی دوربین رو خالی کنم و برات بزارم تو وب. آخه ما تو خونه مامان نسرینه که به کامپیوتر دسترسی داریم. تو خونه خودمون لپ تاپ بابا حسین یه زمانی بود! ولی حالا همش تو دفترشه ! هر چند هم اگه کامپیوتری هم تو خونه داشتیم فایده ای نداشت چون ما که هیچ وقت درست و حسابی خونه نیستیم یه 5 شنبه جمعه هاست که اونم شما عمرا امونمون بدی که بخواییم کامپیوتر هم کار بکینم... بهونه ای شد تا اندر احوالات زندگیمون هم برات بنویسم تا بدونی ما تو این روزها ...
10 بهمن 1390