5شنبه 1/2/90
امروز صبح من تو خونه بودم پیش شما. عصر که باباییت اومد قرار بود بریم بیرون. من و شما تا لباسهامون رو پوشیدیم و آماده شدیم دیدیم باباییت لالا کرده بعدش هم شما لالات گرفت و خوابیدی . منم حرصم گرفته بود خودم هم خوابیدم.
ساعتهای ۷.۵ بود که بیدار شدیم و رفتیم بیرون ... رفتیم خونه بابا بزرگیت. عمو حامد اینها هم اونجا بودن.
اونجا شما رو تشویق کردیم و ذوق زده شدی و چند ثانیه ای بیشتر واستادی و نیم قدم هم راه رفتی ... دیگه یواش یواش میخوای راه بری بلای مامان
آفرین مامانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی