تارا تارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

- خونه جدید : اساس کشی

1392/9/19 14:49
نویسنده : سارا
1,435 بازدید
اشتراک گذاری

الان تقریبا ١ماه شده که ما تو خونه جدید زندگی میکنیم.

اساس کشی خیلی سخت بود با وجود اینکه خیلی از اسبابها رو از قبل بسته بندی کرده بودم. جمع و جور کردن خرده ریزها از همه سخت تر بود. 


روز پنج شنبه ٩ آبان بابا جواد و مامان نسرین اومدند و شروع کردیم به جمع کردن اساسها. بابا جواد و بابا حسین تخت و کمدها و وسایل بزرگ رو باز میکردند و جمع میکردند. من و مامان نسرین هم وسایل و خرت و پرت آشپزخانه رو جمع و بسته بندی میکردیم.عمو حامد و عمو هادی و کارمند بابا جواد هم کمکمون بودند و کارتن ها رو میبردند پایین و تو ماشین میگذاشتند.واسه ظهر هم مامان شایسته واسمون استامبولی خوشمزه درست کرده و فرستاده بود.شما هم ظهر تا شب رفتی خونه مامان شایسته اینها تا ما به کارامون برسیم.

 ٥ شنبه صرف بردن خرده ریزها و کارتن ها شد و شب هم رفتیم خونه بابا جواد خوابیدیم. 


جمعه صبح ١٠ آبان بابا جواد و باباحسین رفتند تا تختها و کمدها و یخچال و مبل و گاز و بقیه وسایل بزرگ رو بیاورند.

شما شب قبلش خیلی حالت بد شده بود سرمای بدی خورده بودی و ٣ بار هم تا صبح بالا اووردی... واسه همین دیگه صبح ما نرفتیم برای کمک و خونه موندیم تا اینکه بابا حسین زنگ زد و گفت که عمو علی و حامد و خانمهاشون اومدند واسه کمک و اساسهای باقی مونده رو بار زدند و اومدند بطرف خونه.

 از اونجاییکه خونه جدیدمون نزدیک خونه مامان نسرینه منم کارامو کردم و پیاده رفتم بطرف خونه. زنعمو الهه و مینا هم بودند اسبابهایی رو که اوورده بودند بردیم تو اتاقها و یه خرده جا دادم اونها رفتند و من موندم و مشغول جمع و جور کردن شدم...

مبلها و یخچال و ویترین و ... هم بسلامتی و خوبی رسیدند.دست بابا جواد درد نکنه اصلا نگذاشت کارگر غریبه و وانت و کامیون از بیرون بگیریم همه رو از طریق آشنا جور کرد تا دلسوزانه اساسها رو جابجا کنند و حرف گوش دهند.اگه دلسوزی اون نبود که وسایل تو اساسکشی داغون میشدند.ماچ


بابا حسین هم همپای بابا جواد بود. نصف بیشتر اساسها رو با ماشین خودمون آوردیم...

انصافا که بابا حسین حسابی زحمت کشید. نزدیک به ٣ سال مرحله به مرحله و لحظه به لحظه کارهای ساخت خونه رو خودش انجام داد. از نقشه و طرح خونه گرفته تا آوردن و بردن کارگر و اوستا و بنا و خرید و بار زدن وسایل ساخت خونه...قلب

بابا جواد هم از مرحله ریزکاریهای خونه گچ و سقف کاذب و رنگ و کاشی و سرامیک همپای بابا حسین و دلسوزانه کنار ما بود.قلب

مامان نسرین هم همیشه در کنار من وهمپای من برای خرید و سلیقه کردن وسایل و لوازم خونه بود .چشمک

و بقول بابا حسین حسابی اونها رو در ساخت این خونه اذیت کردیم.قلبماچ

دستشون درد نکنه که همیشه در کنار ما - کمک ما و حامی و پشتیبان ما و دلگرمی برای ما هستند. مژه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ثمين
11 آذر 92 18:11
مبارك باشه ان شاا... كه به سلامتي و خوشي.
مامان محمد پارسا
15 آذر 92 10:53
سلام عزیزم خونه نو مبارک انشاالله سالیان سال به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کنید مامانی پس عکساش کو ؟؟؟
doste daii
29 آذر 92 12:54
mobarak bashe sara jan ishala be khobi va khoshi!
آتریسا جون
15 دی 92 15:39
سلام خونه ی نو مبارک باشه وب زیبایی داری خوشحال شدم دیدمتون