تارا تارا ، تا این لحظه: 14 سال و 9 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

خاطرات 1 تا 1.5 سالگی تارا...

1390/10/6 16:51
نویسنده : سارا
733 بازدید
اشتراک گذاری

یک سال و دو ماهگی

خرداد ٩٠ = هندونه اومده تو بازار شمام عاشق خوردن هندونه ای و دولپی هندونه میخوری...سبز

١٠خرداد ٩٠ = اولین باری که بابایی وبلاگ شما رو دید و برامون نظر هم نوشت. لحظه تاریخی-بیاد ماندنی شد. زبان

12 خرداد 90 = اولین باری که توی ترالی خرید فروشگاه رفاه نشستی و در برداشتن وسایل ازتوی قفسه ها به باباییت کمک میکردی...

16 خرداد 90 =چشم دخمل مامان اوف شده بود یه چیزی گزیده بودش و بطرز وحشتناکی باد کرده بود.niniweblog.com

21 خرداد 90 = برای اولین بار صابون کردی تو دهنت و لیس زدی - برای اولین بار ادای خروپف کردن رو در آوردی.خواب

23 خرداد 90 = تو مسابقه خواب فرشته ها شرکت کردی و عکست نفر سوم برنده ها شد.

مامان نسرین رفت مسافرت و شما دیگه صبحها میری پیش مامان شایسته.

27 خرداد 90 = از امروز یاد گرفتی ماچ میکنی. میگیری لپامون رو ماچ میکنی...ماچ

اولین بار بود که درست و حسابی سوار سرسره شدی. پارک توی الغدیر نزدیک خونمون.

28 خرداد 90 = امروز صبح جیغ مامان نسرین رو در اوورده بودی بس که ماچش کرده بودی. با یه دست اون ور صورتش رو میگرفتی و میکشیدیش طرف خودت و بعد ماچش میکردی... مامان نسرین هم فراری از شما و ماچهای آبدارت...

30 خرداد 90 = کادو مسابقه نی نی وبلاگ بدستمون رسید. یه نی نیه زشته لوچه قنداق پیچ شده.

یک سال و سه ماهگی

4 تیر 90 = آب خوردن از سر شیلنگ را هم بابا جواد یادت داد!

13 تیر 90 = دومین و آخرین باری که بابایی برامون تو وب نظر نوشت.ابرو

18 تیر 90 =روزی که با شما و همکارهای اداره ام رفتیم پارک مادر. و چقدر شما با شیطونیهات و اذیتهات برای همه جالب بودی.

28 تیر 90 = شرکت در مسابقه نی نیه شگفت انگیز - با عکسی که از خرسیت بالا رفتی تا دستت به دکمه چراغ برسه.

یک سال و چهار ماهگی

1 مرداد 90 = اداره مامانی بمدت 45 رو تعطیل شد.آخ جووون.niniweblog.com

2 مرداد 90 = و باز هم بر اساس نتایج مسابقه جزو 3 نفر برنده بودی.تشویق

20 مرداد 90 = رفتن به تهران جهت مقدمات سفر به استانبول.شما تو هواپیما موقع بلند شدن خیلی ترسیدی و همش جیغ زدی و گریه کردی.هر کار کردم شیر بخوری و آروم بشی نشدی. دیگه بابا حسین بغلت کرد و سعی کرد تا آرومت کنه و ناز و بوست میکرد. خوشبختانه هواپیما خالی بود من و بابا رفتیم ته هواپیما که 5 ردیف صندلی خالی بود نشستیم و شما وقتی خوابت برد گذاشتمت رو 2 تا صندلی و دراز کشیدی و راحت خوابیدی...

 23 مرداد 90 = ورود به استانبول - برنامه شب مهتاب توی کشتی روی دریا - شما دختر خوبی بودی و خوش گذشت.

24 مرداد 90 = گشت شهری فروشگاه چرم - مسجد سلطان احمد- و مراکز خرید. که همه اینجاها شما یا داشتی شیر میخوردی یا رو دوش من خواب بودی یا در حالی دویدن اینور و اونور بودی...

25 مرداد 90 = از تور آسیا بلطف هوش و حواس تور لیدرهای محترم جا ماندیم. و بهمراه بابایی و پرسون پرسون رفتیم دیدن مسجد ایاصوفیا.شما هم طبق معمول شیر-لالا-اذیت....

 26 مرداد 90 = تور مینیاتورکمون چون حدنصاب نرسید کنسل شد. شب برنامه شب ترک رفتیم یه رستوران. بهمراه رقصهای زیبا. که شما اون شب به طرز باور نکردنی ای دختر گلی شده بودی و تمام مدت تو بغل من رو صندلی نشستی!

27 مرداد 90 = جزیره بیوک آدا رفتیم. خوش گذشت.شمام دختر خوبی بودی و شیطونیهای متعارف خودت رو میکردی.فقط سختیش اون موقعی بود که تو جزیره بیرون رستوران دنبال جا برای عوض کردن پوشک شما میگشتیم!

28 مرداد 90 = کاخ توپ کاپی و موزه دلما باغچه رفتیم.دیگه روزهای آخر سفرمون بود و شمام خسته و کوفته شده بودی و امروز حسابی اذیت کردی و اعصابامون رو بهم ریختی.

29 مرداد 90 = امروز رو به خرید کردن تو مرکز خرید جواهر سپری کردیم.

عصر شما پی پی کرده بودی و تعویض پوشکت هم یه کم به تعویق افتاد شمام حساس آنی سوختی و خلاصه چشمت روز بد نبینه تو جیغ میکشیدی و منم تو سرم میزدم.استرسدیدم پوشک تموم کردم-کرم سوختگی یادم رفته و...تعجب

خدارو شکر یه خانمه داشت همونجا تو اتاق تعویض به بچش شیر میداد که جیغ و داد شما و وضع و حال زار من و دید و کمکمون کرد. یه پوشک ازش گرفتم.هر چند نی نیش از شما کوچیکتر بود ولی خب بهتر از هیچیه و تونستم به زحمت اون پوشک کوچیکو برات ببندم و از کرم سوختگی اونها هم استفاده کردم. و شما حال و اوضات بهتر شد و بردمت یه جا بهت شیر هم دادم و آروم شدی و خوابت برد.اوه

 30 مرداد 90 = با استانبول خداحافظی کردیم و برگشتیم تهران.این اولین مسافرت خارج از ایرانت بود.

یک سال و پنج ماهگی

شهریور 90 = ادای نماز خوندن رو در میاری - خیلی دوست داری پشت فرمون بشینی و با فرمون بازی کنی و بخیال خودت رانندگی.

یک سال و شش ماهگی

اواسط مهر 90 = 1 سال و 5.5 ماهگیت - در آمدن دندانهای آسیایی کوچکت.

17 مهر 90 = برای اولین بار بردمت آتلیه عکاسی(رکن الدین) و ازت عکس گرفتیم. 5 تا دونه سفارش دادم شد 100 هزار ت.

28 مهر 90 = بدنیا اومدن امیر مهدی پسر هدی(نوه عمه زری-نتیجه مامان اطره)چشمک

 niniweblog.com

پینوشت :

  • مواردی رو که بار اولی بود که انجام دادی با نارنجی هایلایت کردم.
  • موارد مهم و قابل توجه مربوط به شما رو با رنگ صورتی نوشتم
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان كاميارناناسو
21 خرداد 91 14:47
چه چيزها!