خاطرات 9 تا 12 ماهگی تارا
اواخر اسفند – 9.5 ماهگی- اولین باری که بستنی خوردی(یه لیس کوچولوی دزدکی بکمک باباییت)
١٥ فروردین-11 ماهگی- برای اولین بار با هم اتل متل بازی کردیم و خوشت اومد.
11 ماهگی- وقتی عروسکت رو بغل میکنم و نازش میکنم حسودیت میشه و میای عروسکت رو ازم میگیری و پرتش میکنی اون ور.
11 ماهگی - وقتی بقیه با من دعوا میکنند شما ناراحت میشی و و به طرفداری از من جیغ میکشی و گریه میکنی.
11 ماهگی – وقتی آخرنمازم سرم رو تکون میدم تا نماز رو تموم کنم شما هم به تقلید از من یاد گرفتی و قبل از اینکه من سرم و تکون بدم شما دادی- خیلی هم دوست داری مهرهای نمازمون رو میکوبی زمین و خرد خاکشیرشون میکنی.
4 اردیبهشت ماه- 12 ماهگی-یک قدم به جلو بدون کمک
٥ اردیبهشت ماه- ٣ قدم به جلو برداشتی...
12 اردیبهشت – واکسن 1 سالگیت رو زدی .فقط همون لحظه که آمپولت زدن جیغ کشیدی و گریه کردی. خدا رو شکربعدش دیگه تب و درد و اذیت نداشتی...
16 اردیبهشت – پارک بردیمت ولی از سرسره و تاب خوشت نیومد و ترسیدی سوار بشی.
1٧ اردیبهشت - راستی دخمل گل مامان مثل اینکه کاملا راه افتاده . میشه گفت دقیقا 1 هفته بعد از تولدت کاملا راه افتادی.
٢٥ اردیبهشت - اولین آب بازی تو حوض خونه بابا جواد.