خاطرات 7 تا 12 ماهگی تارا
هفت ماهگی
از 7 ماهگی هم شروع کردی به 4 دست و پا رفتن.
٨٩/٩/٢٥ - مسافرت دوباره به تهران – عاشورا و تاسوعا بود و ما تعطیل بودیم و همراه بابا جواد اینها رفتیم تهران. بابا حسین نتونست بیاد چون میبایست قرص رادیواکتیو بخوره بخاطر تیروئیدش و نباید تا 1 هفته نزدیک شما باشه .
هشت ماهگی
٨٩/١٠/١ – 7 ماه و 20 روزه بودی و تونستی بدون کمک خودت تنهایی بشینی.
٨٩/١٠/١٠ - صدای پای اولین دندون در 8 ماهگی- صدای خوردن دندون تارا به لیوان شنیده شد. دندون در آوردنت مبارک مامانی....
٨٩/١٠/١٧ – رویت اولین دندون در 8 ماه و 1 هفتگیت- دندونت که تازه سر زده بود دیده شد مامانی.اولین دندونت مبارکت باشه مامانی.
- چند وقتی میشه که دیگه غذا رو دوست نداری و خوب نمیخوری به احتمال خیلی زیاد بخاطر دندون در آوردنت هست.
- آهنگ تو که چشمات خیلی قشنگه مهرنوش رو خیلی خیلی دوس داری و وقتی این آهنگ رو برات میذارم بهوای اون یه کمی غذا میخوری.
٨٩/١٠/١٩– بیداری تارا و صدای کریچ کریچ- دیشب تارای مامان بیخواب شده بود . اولش من بیدار نشستم و مواظبت بودم ولی بعد از شدت خستگی خوابم برد.یهو از خواب پیدم که ببینم شما چکار میکنی که هر چی توی تاریکی دور و برم رو نگاه کردم ندیدمت. خیلی یکه خوردم و ترسیدم... صدات کردم تارا تارا کجایی؟یهو یه صدای کریچ کریچ بگوشم خورد . جهت صدا رو که دنبال کردم به پشت بخاری منتهی شد.بیشتر که دقت کردم دیدم خودشه تارا خانمه.تارای مامان موبایلم رو از بالای سرم پیدا کرده بودی و رفتی به خیال خودت پشت بخاری قایم شدی و کریچ کریچ موبایلم رو میخوردی.
الهی مامان بقربون شیطونیهات بشه.
خدا رو شکر که این بچه پشت بخاری بوده ولی جاییش به بخاری نخورده تا بسوزه.چون بخاری روشن و داغ داغ بود.
٨٩/١٠/٢٠ از امروز شروع کردم به نوشتن خاطرات تارا در نی نی سایت.
٨٩/١٠/٢٣ -8/5 ماهگی- زن عمو مینا بهت دکی کردن یاد داد و شما همش دکی دکی میکنی
٨٩/١٠/٢٦ -8/5 ماهگی - معنی د د رو فهمیدی و هر کی بیرون میره شمام میخوای بری باهاش- صبحها هم همش میچسبی به من و نمیذاری من برم.
نه ماهگی
٨٩/١١/٩- ٩ماهگی- بابا و مامان رو بصورت پشت هم و ممتد میگی. بابابابا. ماماماما.
- تونستی پله آشپزخونه رو تنهایی بیای پایین.
٨٩/١١/١١ – امروز رفتیم دیدن هلنا دختر دوست من و شما برای اولین بار همدیگر رو دیدید.
ده ماهگی
٨٩/١٢/١٠ - - جای دندون بالات سوراخ شده و میخواد سر بزنه
٨٩/١٢/١٥ – دندون بالات بسلامتی سر زد و در اومد. هورا
آخر اسفند 89 – شروع تمرین تاتی تاتی کردن بهمراه بابا حسین و با استفاده از تیبل میت دایی محمدرضا
11 ماهگی
نوروز 90 - رفتیم تهران-شمال-خزرآباد ساری.... – خاله صدیقه و آقا منوچهر و نسترن هم اومده بودند با یه عالم سوغاتی واسه شما.
٩٠/١/٧ -یاد گرفتی از پله های ویلا بالا بری و این کار رو بارها و بارها انجام دادی.
٩٠/١/١٣– اسم آبتین رو یاد گرفتی و همش آبتین آبتین میکنی.
٩٠/١/١٥ جای دندون پنجمت هم آفک زده.از بالا دندون سومی سمت راست
٩٠/١/١٧-برای اولین بار اتل متل بازی کردم باهات و خیلی خوشت اومد.
٩٠/١/٢٨– برای اولین بار صبح رفتی پیش مامان شایسته- چون مامان نسرین رفت تهران برای مصاحبه سفارت اینگلیس
٩٠/٢/٤ – یک قدم به جلو- میتونی بدون کمک 2 – 3 قدمی راه بری.