تارا تارا ، تا این لحظه: 14 سال و 9 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

3 روز اولی که به دنیا اومده بودی...

1390/4/12 9:36
نویسنده : سارا
1,706 بازدید
اشتراک گذاری

٨٩/٢/١١ دیشب شما نتونستی شیر بخوری و همش گریه میکردی. هنوز یا بلد نبودی سینه بگیری یا جون نداشتی! خلاصه گریه میکردی و بیمارستان را میگذاشتی رو سرت. مامان نسرین هم که پیش ما بود میدوید پرستارها رو صدا میکرد تا بهت سرم قندی بدهند تا گرسنه نمونی.

شما یه کم خوابالو تشریف داری و مجبوریم واسه شیر دادن بهت بیدارت کنیم. چون اگر به مدت طولانی شیر نخوری قند خونت میفته پایین... برای شیر خوردن هم باید کمکت کنم ...

دکتر متخصص اطفال(ژینوس صراف زاده) هم صبح اومد و قد و وزن و معاینه ات کرد.  

قد 50 سانت -  وزن 750/2 کیلو

 امروز روز شلوغی بود و علارغم اینکه خوابم میومد همه میومدن دیدنمون و نمیذاشتن یه دقیقه چشم رو هم بذارم. شما که خودت لالا بودی و کاری به این کارها نداشتی.   خسته راه بودی و خواب خواب

بی بی جون و عمه فاطمه و مریم و زهرا- زندایی و دختر دایی بابات-زن عمو مهدیم- بتول خانم همسایه بابات اینها ووو....

عمه زری هم که موقع زایمان  بود. شمسی خانم که خیلی هم بهمون کمک کرد (قطره تو بینیت میریخت – پوشکت رو کمکمون عوض کرد و...)

امروز میخواستن مرخصمون کنن ولی پدر بزرگت اینها و مامان نسرین خواستن که یه روز بیشتر بمونیم.منم اشکم در اومد. خیلی خسته و کوفت هشده بودم و اصلا حوصله بیمارستان رو نداشتم. دوست داشتم زودتر برم خونه . حموم برم و آرامش بگیرم...

٨٩/٢/١٢  امروز بالاخره از بیمارستان مرخص شدیم و آمدیم خانه و شما رو گذاشتیم تو تختت.

الهی مامان قربونت بشه.

 منم یه دوش گرفتم و سر حال شدم.

برای عصر هم دوباره همه اومدن دیدنمون. عموهات و زنهاشون-پدر بزرگت اینها- عمه زری و مامان اطره و...

از همین روزهای اول خوش خنده هستی و البته هم خوش خواب مثل باباییت

٨٩/٢/١٣ گرفتن شناسنامه ...      به ادامه مطلب مراجعه نمایید

در طول دوران بارداری ام اسمهای مختلفی رو برات انتخاب میکردیم از توی کتاب گرفته تا اینترنت و سی دی  اسم و .... و همیشه هم با باباییت سر این موضوع به توافق نمی رسیدیم.هر چی من میگفتم اون میگفت نه و هر چی اون میگفت من میگفتم نه... 

باباییت اسمهای مریم و نرگس  رو دوست داشت ولی از نظر من دیگه این اسمها خیلی تکراری و قدیمی شده بودند. از اول ازدواجمون هم دوست داشتیم اسم دخترمون رو سلما بزاریم ولی وقتی بدنبال ریشه و معانی اسمها بودم دیدم سلما خیلی عربیه . اسمی که من دوست داشتم و بابایت مخالفت کرد سونیا بود. باباییت گفت خیلی خارجیه . بابا بزرگیت هم اسم هانا رو انتخاب کرده بود که ما هم قبولش کردیم. اسمهای دلنیا - زویا – ساغر – صنم – غزل – صبا – دنیا - یگانه – هانا و تارا  اسمهایی بودند  که به مرحله نیمه نهایی و اسمهای تارا و هانا  به مرحله نهایی انتخابمان رسیدند. و روز سیزده اردیبهشت  اسم تارا انتخاب نهایی ما شد و باباییت شناسنامه ات رو با نام تارا حجت برات گرفت.

تارا یعنی ستاره. یعنی ستاره  مامان و بابا. بیشتر اسمهایی رو که آخرشون الف باشه رو دوست داشتم چون خوش لفظ هستند و اینکه جدید هم باشه.

اسم تارا رو من از 10 سال پیش دیده بودم و از معنیش خوشم اومده بود و بعنوان اسم مستعار خودم در همه جا از جمله آدرس ایمیل و .... استفاده کرده بودم .

و اسم تارا هم وزن اسم خودم  هم بود.   اسمت مبارک مامانی. تارا خانم.

تارا حجت- متولد 10 اردیبهشت 89 – ساعت 22 جمعه – سال ببر – بیمارستان ارجمند – کرمان – دکتر کامیابی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)