تارا تارا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

چطوری شد که خدا به ما یه نی نی داد و چطوری فهمیدم...

1390/3/23 9:04
نویسنده : سارا
1,089 بازدید
اشتراک گذاری

19 مرداد سال88 من و بابا حسین و بابا رضا و مامان شایسته و عمو هادی رفتیم مشهد. 19 مرداد سالگرد ازدواج منو بابایی هم هست.   اولین باری بود که منو بابایی بعد از ازدواجمون میرفتیم مشهد. خیلی خوش گذشت. زیارت امام رضا که رفتیم 3 تا دعا کردم.   

1- دعا کردم خدا یه نی نی گل بهم بده

(دقیقا 2 سال بود که ازدواج کرده بودیم و دیگه وقتش بود نی نی دار بشیم هر چند که 2 تاییمون از این مسئله و مسئولیتهای بعدیش نگران بودیم و میترسیدیم.)

2- دعا کردم بابایی بتونه امضا نظام مهندسیش و بگیره

3- دایی محمدرضا بتونه ویزای اینگلیس رو بگیره و واسه درس خوندن بره اونجا...

از مشهد که برگشتیم در تاریخ ٨٨/٥/٢٥ امضای نظام مهندسی بابا حسین جواب قبولیش اومد.

در تاریخ ٨٨/٥/٢٦ جواب ویزای دایی هم اومد که مثبت بود.

و توی شهریوربرای بدرقه دایی محمدرضا (که داشت میرفت اینگلیس) من رفتم تهران. اونجا بود که شک کردم حتما نی نی دار شدم. اول تست baby check دادم  ولی جوابش کمرنگ بود !!!...

88/6/10  آزمایشBHCG دادم ]آزمایشگاه مریم. سعادت آباد. تهران[ جوابش 48 بود.دکتر آزمایشگاه گفت که این مقدار کمه و شاید بمعنای حاملگی خارج رحمی باشه. خیلی نگران شدم و ترسیدم...تعجب

88/6/15 برگشته بودیم کرمان. رفتم دکتر مشایی ]خ جهاد[  و با توجه به علائمی که گفتم گفت مشکوک به سقطم و دوباره باید آزمایش بدم  - نگران شدم و ترسیدم... تازه امروز به بابا حسین خبرها رو دادمniniweblog.com

88/6/16 جواب آزمایشم اومد بالا رفته بود 300 . دکتر گفت دوباره آز مایش و یه سونو بدم

88/6/17 جواب آزمایشم اومد روی 1000 به بالا بود.خیالم راحت شد.

و این طوری شد که ما نی نی دار شدیم... niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نگين
10 خرداد 90 11:31
سلام وب قشنگي داري شايد جواب خيلي از سوالاتتون توي وب من باشه .
مامان رها
10 خرداد 90 12:39
سارا جون خیلی ماجراهای جالبی بود خوشحالم که همه چیز به خوبی گذشته من هم یه پست میزارم حتما ببین امیدوارم همیشه خوش باشی
مامان هلیا
10 خرداد 90 13:41
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا قربونش برم که هرکی ازش میخواد و به مرادش میرسونه خیلی جالب بود