چطوری شد که خدا به ما یه نی نی داد و چطوری فهمیدم...
19 مرداد سال88 من و بابا حسین و بابا رضا و مامان شایسته و عمو هادی رفتیم مشهد. 19 مرداد سالگرد ازدواج منو بابایی هم هست. اولین باری بود که منو بابایی بعد از ازدواجمون میرفتیم مشهد. خیلی خوش گذشت. زیارت امام رضا که رفتیم 3 تا دعا کردم.
1- دعا کردم خدا یه نی نی گل بهم بده
(دقیقا 2 سال بود که ازدواج کرده بودیم و دیگه وقتش بود نی نی دار بشیم هر چند که 2 تاییمون از این مسئله و مسئولیتهای بعدیش نگران بودیم و میترسیدیم.)
2- دعا کردم بابایی بتونه امضا نظام مهندسیش و بگیره
3- دایی محمدرضا بتونه ویزای اینگلیس رو بگیره و واسه درس خوندن بره اونجا...
از مشهد که برگشتیم در تاریخ ٨٨/٥/٢٥ امضای نظام مهندسی بابا حسین جواب قبولیش اومد.
در تاریخ ٨٨/٥/٢٦ جواب ویزای دایی هم اومد که مثبت بود.
و توی شهریوربرای بدرقه دایی محمدرضا (که داشت میرفت اینگلیس) من رفتم تهران. اونجا بود که شک کردم حتما نی نی دار شدم. اول تست baby check دادم ولی جوابش کمرنگ بود !!!...
88/6/10 آزمایشBHCG دادم ]آزمایشگاه مریم. سعادت آباد. تهران[ جوابش 48 بود.دکتر آزمایشگاه گفت که این مقدار کمه و شاید بمعنای حاملگی خارج رحمی باشه. خیلی نگران شدم و ترسیدم...
88/6/15 برگشته بودیم کرمان. رفتم دکتر مشایی ]خ جهاد[ و با توجه به علائمی که گفتم گفت مشکوک به سقطم و دوباره باید آزمایش بدم - نگران شدم و ترسیدم... تازه امروز به بابا حسین خبرها رو دادم.
88/6/16 جواب آزمایشم اومد بالا رفته بود 300 . دکتر گفت دوباره آز مایش و یه سونو بدم
88/6/17 جواب آزمایشم اومد روی 1000 به بالا بود.خیالم راحت شد.
و این طوری شد که ما نی نی دار شدیم...