یکشنبه 5/2/90
امروز عصر قرار بود بابایی ساعت ۶ بیاد خونه بابا بزرگت دنبالمون تا بریم خونه مامان نسرین که بازم طبق معمول مارو کاشت تا ساعت ۸.۵ .
تازه اون موقع هم که اومد همش لفتش داد. آبتین اینها اونجا بودند برای خداحافظی باهاشون با تارا تا دم در رفت و تارا هم هوایی شد و همراشون رفت یه دوری زد و اومد. خیلی اعصابمو بهم ریخت...
و دوباره به هم پریدیم. دیگه عادتش شده همیشه ما رو معطل کنه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی