تهران-مرداد 91
مامان نسرین حالش رو به بهبوده...
جواب آزمایشهای من هم خوب بود...
یه تهران هم زدیم تو رگ...
شمام که حسابی عشق و حال کردی این مدت.
شیوا و شیدا - بازی و سرگرمی و بزن و بکوب = روزها با شیوا و شیدا مشغول بازی بودی - گاهی دعوات میشد - بهشون بد و بیراه میگفتی(همون بد و بیراههایی که خودشون یادت داده بودند!) - گاهی موهای شیوا رو میکشیدی و عشق میکردی با این کار و لذت میبردی از شنیدن صدای جیغ و آهش - گاهی با شیدا شروع میکردی به رقصیدن و وقت و بیوقت به شیدا گیر میدادی تا پاشه و بزور باهات برقصه - گاهی با دیدن رقص هیپ هاپ شیوا ذوق میزدی ...
خاله سودابه - مامان دوم شما - چسبیدن بهش عین کنه = خاله سودابه رو خیلی دوست داری-راه میرفتی و خاله سودی خاله سودی میکردی هراز گاهی هم خیلی جو گیر میشدی و بهش میگفتی مامان! مامان! (من کوبیده میشدم تو دیوار...) - صبح که خاله سودابه میومد بالا پیش ما تا چشمت بهش میوفتاد عین کنه میچسبیدی بهش - شده بود مادر دوم شما - همه کارهات هم با خاله سودی بود - دیگه حتی به من افتخار نمیدادی که دستشویی ببرمت! - جیش داشتی خاله سودی!- آب میخواستی خاله سودی - لباس بپوشی خاله سودی...(دوباره من کوبیده میشدم تو دیوار...)
بعدش هم وقتی خاله سودابه میرفت پایین خونشون شمام همراهش میرفتی و میموندی (منم بالا دوباره تو دیوار...)
طفلک خاله سودی هم تو این مدت حسابی برات زحمت کشید و با محبت به همه خواسته های وقت و بیوقت تو و اذیتهای تو تن داد. من اگه بودم بریده بودم...
آقا همایون (شوهر خاله سودی)= اوایل از آقا همایون یه خرده میترسیدی - بعدها یه خرده حساب میبردی - این اواخر هم داشت یواش یواش یخ ات باز میشد و داشتی میرفتی که با آقا همایون هم صمیمی شی...
راه میرفتی به آقا همایون هی سلام میکردی-عین داهاتی ها- (اونم به اسم کوچیک) - همایون سلام-همایون سلام-
بابا اصغر و مامان افسانه = هراز گاهی دلبری ازشون میکردی-به اسم کوچیک صداشون میزدی و ناز و عشوه ای براشون میکردی...
خاله طاهره -مامان سوم شما = سه روز آخر که تهران بودیم خاله طاهره اومده بود - بماند که یه عالم سوغاتی و لباس مباس و شکلات زدی تو رگ... - با خاله طاهره هم جور شده بودی روز آخری به اونم میگفتی مامان(من دیگه پوستر شده بودم رو دیوار...)- خاله طاهره شده بود مسئول برنامه غذایی شما- صبح حتما شیر بخوری - ظهر غذا بخوری- موز بخوری و ...
مامان نسرین = هرازگاهی با سر میرفتی تو شکمش! - نه اینکه طفلکی عمل کرده - شمام حسابی اذیتش میکردی...
من = چغندر بیخاصیت - پوستر رو دیوار (بس که شما من و ضایع کرده بودی) - بیکار و بیعار... - فقط هرازگاهی با کامپیوتر شیدا اینها میرفتم فیس بوک...