تارا تارا ، تا این لحظه: 14 سال و 10 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

واکسن 18 ماهگی

1390/8/25 11:45
نویسنده : سارا
1,376 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم ‚ بعد از ٥ - ٦ روز مریضی خوب شدی و دوباره شیطونی هات رو شروع کردی.

دوشنبه 23 آبان = بعد از 10 -12 روز تاخیر (به دلیل مسافرت و مریضی شما )بالاخره تونستیم بریم مرکز بهداشت تا واکسن 18 ماهگیت رو بزنی.

ظهر من از اداره پاس گرفتم و با آژانس اومدم خونه دنبال شما. از اونجام همراه شما و مامان نسرین رفتیم مرکز بهداشت.

اول باید قد و وزنت رو میگرفتن که از همون موقعی که شما رو نشوندیم رو وزنه شروع کردی به جیغ زدن بطرزی که هرکی مارو میدید فکر میکرد شما واکسن زدی که داری اینجوری گریه میکنی و جیغ میکشی.


قطره فلج باید میخوردی که بزور خوردی...

واکسن MMR سرخک و سرخچه را هم تو بازوت زدند...

واکسن سه گانه را هم روی رونت زدند در حالی که مامان نسرین دستات رو محکم گرفته بود تا تکون نخوری و منم پاهات رو...

دوست من سارا جون هم همراه دخترش هلنا خانم اومده بودند تا اونام مثل شما واکسن بزنند. شما و هلنا یک هفته تولدتون با هم فاصله داره.

واکسنت رو که زدی اومدی تو بغل من و دیگه پایین نیومدی. کالسکه ات رو هم آورده بودیم که تا نصفه های راه مجبور شدم شما رو بغل کنم و کالسکه خانم رو خالی بکشیم دنبالمون. گریه زاریت که تموم شد و اشکات ته کشید یواش یواش گذاشتمت تو کالسکه ات.و اینجوری شد که من و مامان نسرین تونستیم یه چرخی دور خیابونها بزنیم و

شمام تو کالسکه ات عین یه پرنسس نشستی و دور و ورت رو تماشا کردی.

شما تازگیها خیلی از کالسکه سواری خوشت اومده و لذت میبری.

دیگه وقتی خونه رسیدیم شما لالا کرده بودی.گذاشتمت سر جات- شیرت هم دادم و شما یه 2 ساعتی خوابیدی.

شب رفتیم خونه بابا بزرگیت.مامان شایسته گچ پاش رو باز کرده بود. طفلک هنوز نمیتونست راه بره و رو زمین خودش رو میکشید تا بیاد پیش ما.شمام تا این صحنه رو دیدی زدی زیر خنده و قاه قاه میخندیدی. از صدای خنده شما همه شاد شدیم و باهات خندیدیم.

الهی فدای دخملم بشم که واکسن زده و نمیتونه درست راه بره. وقتی راه میری اون پایی که واکسن زدیم رو روی زمین میکشی. و بقول بابا جواد ب’شل ب′شل راه میری.

وقتی قطره استامینوفنت رو میدم دردت آروم میشه و راه میوفتی و بزور و بشل راه میری و وقتی اثر دارو تموم میشه دیگه از درد پا نمیتونی راه بری و میشینی زمین و تکون نمیخوری.

شب یه خرده داغ  بودی ولی تب نکردی. فقط مثل اینکه درد پات بود که  خیلی اذیتت میکرد و نتونستی راحت بخوابی و بزاری منم راحت بخوابم....خمیازه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان رها
25 آبان 90 11:14
سلام سارا جون خدا رو صد هزار مرتبه شکر که حال تارا جون خوب شده خیلی نگران بودم الحمدالله که واکسن هم زدین حتما اون خانوم خانوما رو ببوس
مامان ثناخانمی
2 آذر 90 9:54
ای وای گفتی واکسن هجده ماهگی تنم لرزید. 4 روز دیگه نوبت دخمل منه. راستی زیارتتون هم قبول باشه. ما رو هم که نلینکیدی خانمی بوس بای