اردیبهشت91
اول اردیبهشت=برگشتن عمو علی: عمو علی اینها اول اردیبهشت از حج برگشتند.خدا رو شکر آبتین خیلی اذیتشون نکرده بود. ولی ما اصلا جرات نمیکنیم با شما همچین مسافرتی رو بریم!
جمعه عصر رسیدند گل خردیدم و رفتیم فرودگاه استقبالشون و بعدش هم همراهشون رفتیم خونشون و اونجا هم بابایی رفت و شیرینی و آبمیوه برای مهمون هاشون خرید.سکه پارسیانی هم که براشون خریده بودیم بهشون دادیم.
جمعه شب هم ولیمه خونه بابا و مامان زنعمو الهه دعوت بودیم. ولی شما چون ظهر نخوابیده بودی از اول مهمونی(ساعت ٩) تا صبح فردا خوابیدی.
پنجم اردیبهشت=تولد بابا حسین : هر سال بدلیل اینکه تولد بابایی تقریبا با تولد شما مقارن شده دیگه جداگانه برگزار نمیشه و به تولد گرفتن برای شما اکتفا میکنیم. امسال هم مثل پارسال کیک کوچولویی خریدیم و رفتیم خونه بابا رضا و اونجا ٥ تایی یه تولد کوچیک برای بابا گرفتیم. به به چه کیک دارچینی خوشمزه ای هم بود شانس بابایی.همگی حسابی کیف کردیم! به عمرم همچین کیک دارچینی نخورده بودم...
بابایی جون تولدت مبارک...
دوستت داریم یه عالمه...
تموم دنیای مایی...
- راستی سوغاتی های مکه مون رو هم گرفتیم برای بابا پیراهن مردونه-برای من شال و تی شرت-برای شمام یه پیراهن ناز...