حرف زدن های تو ....
یادته چقدر نگران حرف زدنت بودم...! شما تقریبا از عید نوروز به این طرف روز به روز حرف زدنت بهتر و دایره لغاتی که به زبون میاری بیشتر شده. عید که رفتیم تهران و شما دور و برت شلوغ پلوغ بود - شیوا و شیدا مدام با شما بودند و باهات کل کل میکردند. همه اینها نقطه عطفی شدند در شروع حرف زدن شما... لازم شد در اینجا از بانیان محترم بحرف آمدن شما(شیوا و شیدا خانم گل) هم کمال تشکر را داشته باشیم. تقریبا همونطوری شد که اکثرا میگفتند! شما حرف زدن رو با کلمه گفتن شروع نکردی بلکه با جمله شروع کردی. الان که دیگه عین یه بلبل شدی برامون... همه چی بلدی و همه چی میگی و به زبون میاری.بعضی وقتها ازحرفهای قلمه سلمبه ای که میزنی چشامون...