احوالات این روزها
یه چند وقتی بود که دوباره سرم شلوغ پلوغ شده بود و فرصت نکردم و بیام و تو وبلاگ دخملی بنویسم.
10 روز پیش صبح که از خواب بیدار شدم سرگیجه داشتم.این سرگیجه تا شب ادامه داشت.یعنی تمام طول روز همراه با سرگیجه! فردا و پس فرداش هم همینطور.... این سرگیجه ما ادامه داشت تا 6 روز.
سرگیجه ام طوری بود که کارهای روزانه ام رو میتونستم انجام بدم ولی با خستگی بیشتر. بعضی وقتها یه خرده عدم تعادل هم داشتم.فکر کنید 6 روز از صبح که چشماتون رو باز کنید تا شب سرتون گیج بره!دیگه خودم کلافه شده بودم.کفرم هم در اومده بود.روزهای آخر دست و پاهام هم کز کز و مور مور میشدن...
با این همه علایم یه خرده ترسیدم.رفتم دکتر عمومی از آزمایش کامل خون گرفته تامتخصص مغز و اعصاب و نوار مغزی...
آزمایشم که خوب بود.فقط نوار مغزیم یه خرده مشکوک بود!(فکر کنم دارم یواش یواش خل و دیوونه میشم)؟؟؟..............
خدارو شکر بعد از 6 روز خوب خوب شدم.فقط مور مور دست و پام گاهی هست(اونم حتما از خستگی و فشار کاریه...)
فعلا بخیر گذشت.تا بعد!.....
من خیلی به چشم زخم و اینجور چیزها اعتقاد دارم.همه بلاهایی هم که همیشه سرمون اومده بابت همین مسئله هست....