تارا تارا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

پسر خوشگل مامان! بهرام!

1391/3/10 17:03
نویسنده : سارا
961 بازدید
اشتراک گذاری

دخملیمون رو ٣ هفته پیش همراه بابا جواد فرستادیم سلمونی مردونه.چشمک

اولش میخواستم خودم ببرمش آرایشگاه زنونه ولی بس که تارا جونمون شیطونه جرات نکردم و این کار خطیر رو به بابا جواد محول نمودیم.پیشبند و شونه و قیچی مخصوص سلمونی بابا حسین رو هم دادیم تا جهت سلمونی شما ازش استفاده کنند.

بهمراه بابا جواد رفتید سلمونی.مثل اینکه اولش یه نی نیه دیگه نوبتش بوده و آروم نشسته و موهاشو کوتاه کرده و در تمام طول مدت هم شما اون نی نیه رو نگاه میکردی و یاد گرفتی که باید آروم باشی و ...

- آرامش پیش از طوفان: بعد هم نوبت دخملی گل مامان شده. شما هم آروم تو بغل بابا جواد نشسته تا آقا موهات رو کوتاه کنه.تشویق

- وسایل نو : در همین حین بابا حسین میاد خونه تا شونه و قیچی جدیدی رو که مخصوص تارا خانم خریده بود رو بدست ما برسونه.منم خبط کرده و از بابا خواستم تا وسایل نو رو به سلمونی بیاره.چشمتون روز بد نبینه....آخ

- غوغا: دخمل ما که تا به اون لحظه آروم نشسته بود تا چشمش به باباییش میوفته جیغ و داد و فغان که میخوام همراه بابام برم.بابا حسین هم که کار داشته زودی وسایل رو داده و برگشته دفتر.تارا جون ما هم دیگه تا آخرش اذیت کرده گریه کرده و خلاصه آه از نهاد بابا جواد و آقای سلمونی در آورده.شیطان

- مدل موی تارا: چی بگم که دلم خونه. بابا جواد خیلی از بلندی موی تارا اذیت میشد.همش میگفت این بچه موهاش بلنده گرمش میشه... چشماش ضعیف میشه... موهاش تو چشماشه و...یول

ما به بابا جواد گفته بودیم ببرش سلمونی و موهاش رو مدل دار کوتاه کن.

بابا جواد هم به آقای سلمونی گفته آقا از ته ته پسرونه بزن!تعجبوقت تمام حرف ما کجا و این کجا؟ متفکر

یعنی ما بد گفتیم ؟   بابا بد متوجه شده ؟   عمدی این کارو کرده؟       یا هیچ کدام؟

خلاصه دخمل دسته گلم که اومد خونه جیغ من و مامان نسرین در اومد!نگرانمنتظر

اینجوری براتون بگم که خود بابا جواد دیگه تارا صداش نمیکرد و بهش میگفت : بهرام!

اسم پسرونه که واقعا برازنده دخمل ما شده بود!(با اون موها و شیطونیهاش)

حالا اینکه از بین اینهمه اسم پسرونه چرا بهرام؟ والا نمیدونم...این سلیقه بابا جواد بود!

دیگه فهمیدم که با این وضع تا 3-4 هفته تارا رو از در خونه نمیتونم در بیارم-آبروم میره-کاش حداقل قبلا گوشاش رو سوراخ کرده بودم تا الان معلوم میشد بچم دختره!!!خیال باطلمژه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

sheida
10 خرداد 91 20:45
sheida
10 خرداد 91 20:47
kheli bahal bod koli khandidam manam chand hafte pish raftAm mohamo kotah konam be balaye tara dochar shodam vay eftezah bod nabaresh birun be bahram mikhandan aksesho bezar bebinim
مامانی درسا
11 خرداد 91 1:52
چاکر بهرام خان ...... مامانی شما هم به تلافی وقتی بابا میره سلمونی به آقای آرایشگر بگو از ته موهاش رو بزنه قربونش کاش ازش عکس میذاشتی
مامان یسنا گلی
11 خرداد 91 11:39
نگران نباش عزیزم.موهای بچه ها زود بلند میشه. حالا عکسشو بزار ببینیم چه جوری شده قربونش برمممممممممم
خاله سودی
11 خرداد 91 23:10
چطوری بهرام!!!!!تا تو باشی مامانش استریل بازی در نیاوری تا بابایش مجبور بشه قیچی و لوازم دیگه را ببره ارایشگاه وبچه حواسش برت بشه
خاله سودی
11 خرداد 91 23:21
خیلی قشنگ هر چیز و رویدادی را توصیف میکنی برای همین امار خوانندگان بالاست با ارزوی موفقیت وسلامتی ادامه بده
نویسنده
12 خرداد 91 16:13
واییییییی عزیزم کاش ازش عکس بذارید ببینیمش
ملی مامان میکاییل
26 خرداد 91 0:58
ههههههههههههههه