برای بابا حسین...
اون روزی که بدنیا اومدم کسیکه جلوی عکس گرفتنها رو گرفت تا نور فلاش تو چشام نخوره شما بودی----کسیکه برای اولین بار دستم رو گرفت شما بودی----کسیکه وقتی برای اولین بار رفته بودیم شمال و من 4 ماهه بودم لب دریا بردتم و از باد و بوران نترسید شما بودی----کسیکه با من تاتی تاتی کرد تا راه رفتن یاد بگیرم شما بودی----کسیکه باری اولین بار از دستش مزه همه خوراکیهای خوشمزه مثل بستنی رو چشیدم شما بودی--- کسیکه شعر دختر دخترم رو با عشق برام میخونه شمایی---کسیکه موقع خواب همیشه جام کنارشه شمایی---کسیکه شب و روز زحمت میکشه تا قشنگترین خونه دنیا رو با سلیقه و هنر خودش و با دستهای خودش برامون بسازه شمایی--- و کسیکه کلمه دوستت دارم رو بهم یاد داد شما بودی...
تموم زیباییها و قشنگیهای دنیا رو در آغوش تو و با شجاعت و جسارت تو دیدم...
قدر همه زحماتت رو هم میدونم.....و دوستت دارم بابای شجاع من...
روزت مبارک...