تولد عمو هادی
پنج شنبه 90/9/17 = امروز از صبح مشغول جارو و تر تمیز کردن خونه بودم. شمام طبق معمول آویزون پای من. دم به دم هم شیر میخواستی! حسابی کلافم کرده بودی.
آخه چند وقت دیگه تولد منه شاید بخوام واسه 5شنبه آینده (با 1 هفته تعجیل)مهمونی بگیرم تا با تولد آبتین تلاقی پیدا نکنه.
امشب, تولد عمو هادی بود.رفتیم خونه بابا بزرگیت تولد گرفتیم و کیک خوردیم. البته شما از موقعی که همه مشغول عکس گرفتن بودن شروع به خوردن کیک کردی (طبق معمول به کمک بابای شرورت). بابایی از زیر کیک میکند و یواشکی میداد بهت بخوری و زیر کیک رو تقریبا خالی کردین!
کادوی تولد: ما و عمو ها و بابا بزرگیت پول رو هم گذاشته بودیم و براش موبایل خریده بودیم.
شب عمو علی رفته بود تو اتاق و داشت با عمو هادی صحبت میکرد.شما و آبتین هم همش جیغ و داد میکردین و دیگه آخریها کلافه هم شده بودید به همین دلیل ما همراه با الهه جون و آبتین با بابایی رفتیم خونه عمو علی تا شما اونجا بازی کنید و سرگرم بشید,ساعت 10.5 رسیدیم اونجا, عمو حامد هم اومد سوسیس هم خریده بودند.
بعدش هم عمو هادی و مامان شایسته هم زنگ زدیم گفتیم بیان و دوباره از نو مهمونی رو اونجا شروع کردیم, سوسیسها رو سرخ کردیم و الهه جون هم کشک بادمجون و پیراشکی درست کرد و شام خوردیم و 12.5 بود که برگشتیم خونمون.
تو مهمونی بابایی از دست شما سر درد و گوش درد شد.چون شما یه طرف بابایی بودی آبتین طرف دیگش و دوتایی همزمان با هم جیغ بنفش کشیدید و بابا حسین بیچاره بین شما دو تا مغزش سوت کشیده!
شما و آبتین هم که مدام با هم درگیر بودید. اون سوار ماشینش میشد شما جیغ میزدی و پرتش میکردی پایین. تو سوار میشدی آبتین موهات رو میگرفت و میکشیدت پایین. و خلاصه ماجراها داشتیم با شما!