مریضی تارا - کادو نی نی وبلاگ رسید
از روز یکشنبه صبح تارای مامان دیگه صبحها میره پیش مامان شایسته اش. مامان نسرین یکشنبه عصر رفت تهران.
یکشنبه شب شما خیلی حالت بد بود. گلو درد شده بودی و سرفه میکردی. گلوت خیلی اذیتت میکرد و بدت میومد و همش و همش سرفه میکردی و اصلا بین سرفه هات نفس نمیکشیدی . خیلی ترسیدم و جوش زدم. تا ساعت ٣.٥ بیدار بودیم من و تو . تا اینکه بالاخره خوابیدی.
دوشنبه صبح دیگه اداره نرفتم پیش دخمل مریض مامانی موندم. دوشنبه شب هم بردیمت دکتر. تو مطب دکتر هم یکسر جیغ کشیدی.
ایشا.. زودی خوب شی مامانی. خیلی بد مریض هستی...
راستی روز سه شنبه هم کادو نی نی وبلاگت بدستمون رسید. که اون هم جریانی داره:
من آدرس خونه بابا بزرگت اینها رو داده بودم. ظهر وقتی رسیدم خونه شون مامان شایسته اومد برام تعریف کرد که آره امروز یه چیز عجیب برامون اومده یه عروسک زشت که یه دم هم داره و اینکه چه فکرها در مورد این عروسکه کرده بود و و و .... تا اینها رو گفت فهمیدم که کادوی تارار رو میگن. گفتم نه اون کادو تارا هست. و اون عروسک یه نینی زشت- لوچ -قنداق پیچ شده است. و اون هم دمش نیست بندهای قنداقشه...
اینم از جریانات کادوی نی نی وبلاگ شما...
اولش دادم بهت باهاش بازی کردی ولی بعد ازت گرفتمش تا خرابش نکنی و یادگاری از اولین مسابقه ای که برنده شدی برات نگهش دارم.