تارا تارا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

ای ول شیطونی!

1390/12/3 10:41
نویسنده : سارا
725 بازدید
اشتراک گذاری

ماجرای: ای ول شیطونی!

پنج شنبه هفته پیش = من و شما و بابایی 3 تایی رفته بودیم پیتزا بخوردیم. خیلی وقت بود بابایی هوس پیتزا سبزیجات کرده بود و تصمیم گرفتیم بر خلاف همیشه که (به خاطر شما) میگیریم و میاییم خونه میخوریم این بار همونجا بخوریم.خیال باطل

چشمت روز بد نبینه پیتزا فروشی غلغله بود که هیچ! شمام دمار از روزگار من و بابایی در آوردی...! اصلا نفهمیدیم چی خوردیم؟سوال

شما که آروم نمیگرفتی-یکسر راه میرفتی. هی میرفتی بیرون هی میومدی تو-پله هم دیده بودی دوست داشتی مدام از پله بالا پایین بری. اونجام شلوغ بود و پر آدم.خوب باید مواظبت میبودیم یه بار بهت تنه نزنند بیوفتی.

خلاصه نوبتی با بابایی مواظب شما بودیم. یه گاز پیتزا میزدیم میدویدیم دنبال شما که همش در حال رفت و آمد و دویدن بودی...کلافه

  • نکته جالبش اینجاست : که موقع رفتن وبیرون اومدن از پیتزایی نزدیکیهای در خروج یکی از جوونهایی که داشتن اونجا پیتزا میخوردن برگشت و به شما گفت ای ول خیلی باحالی...سبز

از اینجا فهمیدیم که شیطونیهات رو نه تنها من و بابایی لمس کردیم بلکه برای آدمهای اونجا هم (با وجود اون همه شلوغی) شیطونیهات محسوس بوده و

اونهام در جریان گیر و دار ما با شما بودند و ذوق زدند از این حالگیری شما از ما !افسوس

  • نکته مهم اینه:که وقتی بابایی تو ماشین نشست برام یه جریانی رو تعریف و یادآوری کرد و اونم این بود:

گفت سارا یادته سال اول عروسیمون که رفته بودیم کیش تو فرودگاه یه بچه(2-3 ساله) داشت میدوید و از دست بابا و مامانش فرار میکرد.یادته من اون روز با دیدن دویدن اون بچه شیطون ذوق کردم و بهش گفتم آفرین بدو بدو ! آفرین فرار کن !...نیشخند

امشب که اون جوونه به تارا گفت ای ول خیلی باحالی یاد اون روز و اون حرف خودم افتادم. الان تازه میفهمم که پدر و مادر اون بچه اون روز چه حالی داشتند در حالی که من داشتم از شیطونیهای اون بچه لذت میبردم!نگران

منم به بابایی گفتم پس آه اون پدر و مادره ما رو گرفته و خدا بهمون یه دختر شر و شیطون و بازیگوش داده تا حالمون رو جا بیاره. تو از شیطونیهای بچه ها لذت میبردی. پس تقصیر توئه...متفکر

پینوشت:

درس اخلاقی این پست اینه که:

1- هیچ وقت کاری نکنیم که آه کسی ما رو بگیره...

2- هیچ وقت از شیطونیهای بچه ها لذت نبریم...

3- اگر هم احیانا لذت بردیم یه خرده فکر پدر و مادرش را هم بکنیم که الان چه حالی دارند...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

sheida
3 اسفند 90 15:31
man asheghe sheytoni bacheham
ملی مامانه میکاییل
4 اسفند 90 20:14
چی بگم از دسته شیطونی های تارا خانوممممممم بیشتر بچه ها همینجوری اند ما هم الان تو نوبتیم
بابای زهرا کوچولو
14 اسفند 90 15:13
با سلام . من کاملا با نتجه اخلاقی شما مخالفم.