تارا تارا ، تا این لحظه: 14 سال و 10 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

سفرنامه مشهد 1

1390/8/25 10:49
نویسنده : سارا
1,206 بازدید
اشتراک گذاری

اولین سفر تارا به مشهد - اولین سفر تارا با قطار

چهارشنبه 90/8/11 :(اولین سفر شما با قطار)

ظهر ساعت 2.45 حرکت قطار بود. من 2 ساعت زودتر پاس گرفتم و اومدم خونه و کارهامون رو کردیم و راه افتادیم.

متاسفانه بلیط قطار درست گیرمون نیومده بود و بابا جواد و بابا حسین تو یه کوپه بودن واگن4 من و شما تو یه کوپه واگن9 و مامان نسرین هم تو یه کوپه دیگه واگن8 .خلاصه قاتی پاتی بود اساسی!هیپنوتیزم

خوشبختانه من تونستم جام رو جابجا کنم و بیام پیش مامان.

شمام که مدام توی راهروهای واگنها در حال رفت و آمد و گشت و گذار بودی و من هم همش نگران شما که دست میمالی به در و دیوار قطار و همش سر این موضوع با بابایی بحث داشتیم که اونم گوش به حرفم نمیداد.کلافه

آخه کسی هم حریفت نمیشد وقتی میخواستی بری بیرون باید میرفتی و کسی نمیتونست جلوت رو بگیره. 2 ساعت بعد از ظهر خوابیدی و شب هم بزور ساعت 11.5 خوابت برد.

♥ این اولین باری بود که شما با قطار سفر میکردی.

و الحق هم که سفر خیلی خیلی سختی بود و دیگه توبه کردم با قطار شما رو جایی ببرم.اوه

آخه خداییش هم با هواپیما میترسیم و تا مجبور نشیم جرات نمیکنیم سوار هواپیما بشیم.

پنج شنبه90/8/12 : صبح ساعت 9 رسیدیم مشهد.ماشین گرفتیم و رفتیم جایی که بابا جواد از طرف اداره اش برامون گرفته بود.

حالا بماند که بابا جواد به کسی که برامون جا گرفته بود دیر زنگ زد و از قضا اونم بد جنسی کرده بود و گوشیش خاموش بود و توی اون هوای سرد و بارونی مشهد یه نیم ساعتی دم در اون خونه معطل شدیم تا جامون جور شد و رفتیم تو خونه.وقت تمام

یه سوییت شیک (با معماری داخلی مدرن)  و 1 خوابه با آشپزخونه و ...

ظهر مامان و بابا رفتند حرم و ما 3 تایی موندیم خونه و استراحت کردیم.چشمک برای ناهار شما رو گذاشتیم پیش بابا جواد و با مامان نسرین رفتیم رستوران شاندیز همون نزدیکمون.من و بابایی شیشلیک میکس خوردیم.غذاش خوب و عالی بود و برای شما هم گرفتیم و آوردیم.

شب من و بابا حسین رفتیم خیابون دانشگاه تا من چکمه بخرم.با بابایی پیاده و خوش خوش و پرسون پرسون تا اونجا رفتیم و تقریبا هم نزدیک بود. من یه چکمه خریدم و بابایی هم واسه خودش کفش خرید.

نمای بیرونی ساختمان سوییت

(این عکسها از ساختمون رو  بابا حسین برای کارش گرفت منم استفاده میکنم.زبان)

طرح کابینتهای آشپزخانه اش - کمدهای اتاق خواب

نور فلاش چشمای دخملم رو اذیت میکنه و به همین دلیل تا دوربین رو میبینه زودی چشماش رو میبنده:

تارا در حال کشیدن موی باباش موقع نماز

(هر وقت بابا حسین میره به سجده شما موهاش رو میگیری و بزور میکشی تا کله اش رو از زمین بلند کنه)

مدل خوابیدن تارا - مشهد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان رها
18 آبان 90 9:19
عزیزم همیشه به سفر زیارتتون قبول باشه
مامان پریسا
18 آبان 90 9:45
سلام تارای عزیز. زیارت قبول دعامون کردی. حالا تشریف بیارید تولد پریسا . به مامان بگو گرمه . سرما نمیخوری گلم.
مامان آريا
18 آبان 90 14:03
عزيزم زيارت قبول ماهم دعا كردي فرشته كوچولوي خاله
مامان آريا
18 آبان 90 14:06
عزيزم يه خصوصي داري
مامان ثمين
18 آبان 90 21:45
سلام.زيارت قبول.دوستون داريم.
آسمون ی ها
22 آبان 90 1:53
زیارت قبول سارا جونم پس عکساش کووووووووووووووووو؟ بذار دیگه تنبلی نکن