یکشنبه 90/4/4 برنامه یزد رفتن باباییت کنسل شد و من اینترنتی ریز نمراتش رو براش گرفتم و پرینت کردم تا ببینیم چی میشه... عصر من و شما خونه بابا جواد رفتیم حموم . شما اولش نشستی توی وانت و با اسباب بازیهات بازی کردی ولی وقتی نوبت شستنت رسید خیلی جیغ زدی و گریه کردی و اذیت کردی. همش میگفتی صابون رو بدم دستت تا باهاش بازی کنی . دستت هم که میدادم میکردی تو چشم و دهنت...خیلی صابون دوست داری یه روز هم که صابون رو گاز زدی و خوردی. از حموم هم که در اومدیم رفتی تو حیاط با بابا جواد و لب حوض بازی کردی و خودت رو خیس و کثیف کردی... تازگیها خیلی دوس داری از سر شیلنگ حیاط آب بخوری(البته فکر کنم بابا جواد یادت داده باشه) ...