تولد تاخیری
امسال یه خرده سال قاطی پاطی ای برامون شد:
فروردین بس جالبی داشتیم! اردیبهشت را هم یکسر به تهران و دکتر رفتن سپری کردم. (برای چکاپ همون مسئله قبلی) -چونکه این ماهی چند بار مجبور شدم برای تهران رفتن شما رو تنها بزارم و برم شمام یه خرده وابستگیت به من و بابایی بیشتر شده و همش احساس ترس داری از کنارت دور بشیم...
و امسال برای اولین بار با ١٦ روز تاخیر در تاریخ ٢٦ اردیبهشت بجای ١٠ اردیبهشت ماه برات تولد گرفتم.
لباس - ٢ تا لباس خوشگل داشتی که برای تولدت در نظر گرفتم. یکیشون یه پیراهن دامن پفی خوشگل گلدار بود که خاله صدیقه پارسال برات اوورده بود و یکی دیگشون یه پیراهن قرمز تور توری بود که امسال خاله طاهره برات فرستاده بود. که بعد از پرو های انجام شده به این نتیجه رسیدیم که لباس خاله صدیقه هنوز یه خرده برات بزرگه و به تنت گشاده... پس قرعه بنام لباس تور توریه افتاد....
موقع پرو هم که لباسها رو میپوشیدی دیگه حاضر نبودی درشون بیاری و همش میگفتی عروسی شدم عروسی شدم. (عروسی شدم = مثل عروس شدم)
کیک تولدت رو هم از اونجایی که رنگ تور لباست قرمز و مشکی بود تصمیم گرفتم که شکل مینی موس باشه و یه تل مینی موسی هم داشتی اونم بزنی به موهات.(حالا بماند که اصلا حاضر نشدی تل رو به موهات بزنی...)
کیک مینی موس با طعم آناناس و نسکافه - ٤ کیلویی- ٥٦٠٠٠ ت هم هزینه اش شد. ( البته ما کیک کوچکتری میخواستیم ولی کیکهای شکلدارشون کمتر از ٣.٥ -٤ کیلو نمیشدند.)
وسایل تزیین همیشگی تولدت رو هم نصب کردیم-بادکنکها رو هم بابایی لحظه آخر بهمراه عمو علی لطف کرد و برامون باد کرد.(البته میخواستم ٣ تا بادکنک با گاز هیدروژنی هم برات باد کنم ولی بابا که رفته بود گفته بودند دونه ای ١٠٠٠٠ ت باد میکنند-- خیلی گرون بود نمیصرفید و منصرف شدیم...)
برای گیفت تولدت هم به آبتین یه تخته وایتبرد و به بهنام یه توپ دادیم... البته برای اینکه شما و آبتین دعواتون نشه برای شمام تخته خریده بودم و خدارو شکر ٢ تایی مشغول بازی و نقاشی کشیدن شدید و اولش لذیت نکردید....
شام هم حاضری داشتیم. ساندویچ مرغ و کالباس درست کردیم...
آخراش هم یه خرده با آبتین شکراب شدید ولی بخیر گذشت ...
برای عکس انداختن هم که خیلی معرکه داشتم باهات... اصلا نذاشتی یه عکس درست و حسابی بگیرم...