مشکلات ما هنوز ادامه داره....
چند روزه بابا حسین در بدر دنبال یه جایی برای دفترش میگرده... خیلی حیف شد جای قبلیش رو از دست داد. هر چی میگرده نمیتونه جایی با قیمت مناسب پیدا کنه.
مامان شایسته اینها هم در جریان بودند که قراره دفتره بابا حسین جابجا بشود. وقتی فهمیدند که چطور تو روز آخر زدند زیرش خیلی تعجب کردند ! باباحسین هم همه چیز رو براشون تعریف کرد....
حالا فکر کن من چه حسی داشتم جلوی خانواده بابا حسین !!!
خیلی اشتباه کردیم که اعتماد کردیم.... 30سال که محبتی ازشون به ما نرسید چطور خیال میکردم این بار خیرشون به ما هم میرسه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی