تارا تارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

تارا -تک ستاره ما-

دلایل غیبت کبری

تقریبا حدود ٢ ماهی شد که نتونستم توی وبت بنویسم و واسه این کارم هم چند تا دلیل دارم: ١- مسافرت من و بابایی با همدیگه (مادام موسیویی) و بدون شما... ٢- درگیری بابت پروژه مهدکودک رفتن شما... ٣- شروع مجدد کار و اداره رفتن و درگیریهای شروع ترم تحصیلی و کار و بار زیاد... ٤- درگیری ذهنی-اهدافی و احساس پوچی و رو دست خوردن من به خاطر یه سری دلایل و اتفاقات پیش اومده که فکر کنم حالا حالاها من رو درگیر خودش کنه... همه اینها هم دلایلی بودند که نتونستم توی وبت بنویسم و هم اینکه ٢ مورد اول خودشون عنوان یک پست جدید توی وبت خواهند شد که انشاا... فرصت بشه و در موردشون بنویسم.  پینوشت: ١- ...
4 مهر 1391

تهران-مرداد 91

مامان نسرین حالش رو به بهبوده... جواب آزمایشهای من هم خوب بود... یه تهران هم زدیم تو رگ... شمام که حسابی عشق و حال کردی این مدت. شیوا و شیدا - بازی و سرگرمی و بزن و بکوب = روزها با شیوا و شیدا مشغول بازی بودی - گاهی دعوات میشد - بهشون بد و بیراه میگفتی(همون بد و بیراههایی که خودشون یادت داده بودند!) - گاهی موهای شیوا رو میکشیدی و عشق میکردی با  این کار و لذت میبردی از شنیدن صدای جیغ و آهش - گاهی با شیدا شروع میکردی به رقصیدن و وقت و بیوقت به شیدا گیر میدادی تا پاشه و بزور باهات برقصه - گاهی با دیدن رقص هیپ هاپ شیوا ذوق میزدی ... خاله سودابه - مامان دوم شما - چسبیدن بهش عین کنه = خاله سودابه رو خیلی دوست داری-راه...
16 مرداد 1391

اجابت...

بالاخره برگشتیم... با خبرهای خوش! ناراحتی ای که داشتم خداروشکر فعلا بخیر گذشت. ١٠ روز اخیر تهران بودم دنبال گرفتن جواب های پاتولوژی و دکتر و بیمارستان و.... خدارو شکر فعلا جوابها خوب بودند. از دعاهای همه اونهایی که برام دعا کردند. اون وضعیت ناجوری که دکترها تشخیص داده بودند و این چنین جواب آزمایشی! فقط و فقط کار دعا بوده... دکترها که جواب پاتولوژی رو دیدند گفتند فعلا همه چیز خوبه. چیز بدی تو جوابها نیست و فعلا درمانی احتیاج نیست ولی حتما حتما باید هر ٥ ماه یکبار دوباره آزمایشها رو تکرار کنم و تحت کنترل باشم. یک دنیا ممنون از همه دوستانی که برام دعا کردند.
7 مرداد 1391

تارا- تهران- پارک سعادت آباد.

بچه های بزرگتر از شما میترسیدند از این نرده ها بروند بالا ولی شما عاشق بالا رفتن از این نرده ها شده بودی و علارغم ترس من , ول کن هم نبودی. من دورادور مواظبت بودم تا نیوفتی... البته این عکس من نیستا!... این دختر خاله شیدا هست. ...
3 مرداد 1391